شعر و ادب

غزل شمارهٔ ۱۱۸۸ دیوان شمس (مولانا) غزلیات

 

مولانا »
دیوان شمس »
غزلیات »

غزل شمارهٔ ۱۱۸۸

 
الا ای شمع گریان گرم می‌سوز
خلاص شمع نزدیکست شد روز
خلاص شمع‌ها شمعی برآمد
که بر زنگی ظلمت‌هاست پیروز
نهان شد ظلم و ظلمت‌ها ز خورشید
نهان گردد الف چون گشت مهموز
شنو از شمس تأویلات و تعبیر
چو اندر خواب بشنیدی تو مرموز
چنین باشد بیان نور ناطق
نه لب باشد نه آواز و نه پدفوز
چو مه از ابر تن بیرون رو ای دوست
هزار اکسیر از خورشید آموز
پی خورشید بهر این دوانست
هلال و بدر صبح و شام چون یوز
چو دیدی پرده سوزی‌های خورشید
دهان از پرده دریدن فرودوز
خمش آن شیر شیران نور معنیست
پنیری شد به حرف از حاجت یوز

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا