شعر و ادب

غزل «حمید مصدق» به خلوت بی ماهتاب من بگذر

غزل : حمید مصدق (سالهای صبوری)

به خلوت بی ماهتاب من بگذر

به شام تار من ای آفتاب من بگذر

کنون که دیده ام از دیدن تو محروم است

فرشته وار شبی رابه خواب من بگذر

نگاه مست تو را آرزوکنان گفتم

بیا به پرتو جام شراب من بگذر

اگر که شعر شدی بر لبان من بنشین

اگر که نغمه شدی از رباب من بگذر

فروغ روی تو سازد دل مرا روشن

بیا و در شب بی ماهتاب من بگذر

کرم کن و در کلبه ام قدم بگذار

مرا ببین و به حال خراب من بگذر

تو را که طاقت سوز حمید یک دم نیست

نخوانده شعر مرا از کتاب من بگذر

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا