شعر و ادب

سنگ صبور «حمید مصدق» چشمک زند به بخت سیاهم ستاره ای

سنگ صبور : حمید مصدق (سالهای صبوری)

چشمک زند به بخت سیاهم ستاره ای

داده ست روشنی به شبم ماهپاره ای

ای ماه شبفروز ز من درگذر که من

از خلق روزگار گرفتم کناره ای

دشتم فریب خورده ز هر ابر تیره ای

یا چوب خشک سوخته از هر شراره ای

بگذار مست باشم کاین درد کهنه را

جز با می کهن نه علاجی نه چاره ای

از من تو درگذر که دگر در خور تو نیست

مردی دلش ز تیغ جفا پاره پاره ای

هیچم خطا نبود و دلم را شکست و رفت

دامن کشید از چو من هیچکاره ای

سنگ صبور طاقت اندوه من نداشت

درهم شکست از غم دل سنگ خاره ای

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا