شعر و ادب

سقوط «هوشنگ ابتهاج» گردنی می افراشت

سقوط : هوشنگ ابتهاج (تاسیان)

گردنی می افراشت

سرش از چرخ فراتر می رفت

آسمان با همه اخترهاش

بوسه می زد بر سرانگشتش

سکه ی خورشید

بود در مشتش …

یک سر و گردن

گاه

نه کم از فاصله ی کیهانی ست

وز سرافرازی تا خواری

جز یک سر ِ مو فاصله نیست

او سری خم کرد

و آسمان ، با همه اخترهاش

دور شد از سر ِ او

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا