شعر و ادب

زبان دیگر «احمد شاملو» مگو کلام بی‌چیز و نارساست

زبانِ دیگر : احمد شاملو (دشنه در دیس)

مگو

کلام

بی‌چیز و نارساست

بانگِ اذان

خالیِ‌ نومید را مرثیه می‌گوید، ــ

وَیْلٌ لِلْمُکَذّبین!

. . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . .

به نمادی ریاضت‌کشانه قناعت کن

قلندرانه به هویی،

همچنان که «تو»

ابلاغِ ژرفِ محبت است

و «سُرخی»

حُرمتی

که نمازش می‌بری.

از کلامت بازداشتند

آنچنان که کودک را

از بازیچه،

و بر گُرده‌ی خاموشِ مفاهیم از تاراجِ معابدی بازمی‌آیند

که نمازِ آخرین را

به زیارت می‌رفتیم.

چگونه با کلماتی سخن باید گفت کهِ‌شان به زباله‌دان افکنده‌اند؟

ــ با «چرک‌ْتابی»

از «سپیدی»

از آنگونه که شاعران

با ظلماتِ بی‌عدالتِ مرگِ خویش از طبیعتِ آفتاب سخن گفتند.

پاییزِ ۱۳۵۴

 

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا