شعر و ادب

خورشید خاک «حمید مصدق» تو بالنده از سپهر بلندی

خورشید خاک : حمید مصدق (سالهای صبوری)

تو بالنده از سپهر بلندی

تو مهری

تو ماهی

تو بارنده ابری به هر باغ بی بر

تو خوبی تو پاکی تو چون ژاله صبحگاهی بهاری

تو برگی تو باری

قرار دل بی قراری

تو ریزنده بر شط شوری و شوقی

تو چون آبشاری

تو سرچشمه نور مهر پگاهی

نسیم خوش صبحگاهی

تونوری

تو شعری

تو شوری

تو ژرفای دریای وجد و سروری

تو روحی

توجانی

تو یادآور پاکی کودکانی

تو بوی خوش بوستانی

تو شوق نویدی

تو گلهای سرخ و سپیدی

تو مهتاب رویایی تابناکی

تو خورشید خاکی

تو موجی

نسیمی

نسیمی که از توست امواج دریا

توموجی

که رسپنجه های نسیمش نوازد

تووجدی

تو شوری

تو حالی

تو شعر خوش حافظی

لایزالی

تو گلهای باغی

تو مدهوش و مستی

توهستی

تو ای آن که روزی ندانم کجا خواهمت یافت

تو ای مایه شوق

شادی من

تو ای گوهر پاک آزادی من

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا