شعر و ادب

باران «احمد شاملو» تارهای بی‌کوک و

باران : احمد شاملو (دشنه در دیس)

تارهای بی‌کوک و

کمانِ بادِ ولنگار

باران را

گو بی‌آهنگ ببار!

غبارآلوده، از جهان

تصویری باژگونه در آبگینه‌ی بی‌قرار

باران را

گو بی‌مقصود ببار!

لبخندِ بی‌صدای صد هزار حباب

در فرار

باران را

گو به ریشخند ببار!

چون تارها کشیده و کمانکشِ باد آزموده‌تر شود

و نجوای بی‌کوک به ملال انجامد،

باران را رها کن و

خاک را بگذار

تا با همه گلویش

سبز بخواند

باران را اکنون

گو بازیگوشانه ببار!

۲۶ دیِ ۱۳۵۵

رم

 

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا