شعر و ادب

باد در قفس «فریدون مشیری»

باد در قفس : فریدون مشیری (تا صبح تابناک اهورایی)

داد ترا نمی برم از یاد، در قفس

ای داد بر تو رفت چه بیداد در قفس

گویی زجان و هستی من مایه می‌ گرفت

فریادها که جان تو سر داد در قفس

دیوار و در گشوده نشد، گرچه صدهزار

چون تو زدند پرپر و فریاد در قفس

چون آفتاب رفتی و من دیر چون غروب

چشمم به جای خالی‌ات افتاد در قفس

از آن همه امید گرامی دریغ و درد

دیگر نمانده هیچ، بجز باد در قفس.

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا