شعر و ادب

آغوش پشیمانی «فریدون مشیری» چون به کام دل نشد

آغوش پشیمانی : فریدون مشیری (تشنه طوفان)

چون به کام دل نشد، دستی در آغوشت کنم

می‌روم تا در غبار غم فراموشت کنم

سر در آغوش پشیمانی گذارم تا تو را

ای امید آتشین، با گریه خاموشت کنم

ای دل از این شام ظلمت گر سلامت بگذری،

صبح روشن را غلام حلقه در گوشت کنم

بعد از این‌، ای بی‌نصیب از مستی جام مراد!

از شراب نامرادی مست و مدهوشت کنم

تبلیغات متنی

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا