• تماس با ما
  • تبلیغات
  • درباره ما
جمعه, آبان 2, 1404
آرسینه
  • اقتصادی
  • سیاست
    • ایران
    • آسیا
    • آمریکا
    • اروپا
    • خاورمیانه
  • جامعه
  • حوادث
  • گردشگری
    • حمل‌ و نقل سفر
      • پایانه مسافربری
      • شرکت های هواپیمایی
  • سلامت
    • بیماری‌ها
    • تغذیه و رژیم غذایی
    • روانشناسی
    • دندانپزشکی
  • علم و فناوری
    • فناوری اطلاعات
    • نوآوری
    • هوش مصنوعی
  • فرهنگی
    • سینما
    • کتاب و ادبیات
    • موسیقی
  • ورزشی
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • اقتصادی
  • سیاست
    • ایران
    • آسیا
    • آمریکا
    • اروپا
    • خاورمیانه
  • جامعه
  • حوادث
  • گردشگری
    • حمل‌ و نقل سفر
      • پایانه مسافربری
      • شرکت های هواپیمایی
  • سلامت
    • بیماری‌ها
    • تغذیه و رژیم غذایی
    • روانشناسی
    • دندانپزشکی
  • علم و فناوری
    • فناوری اطلاعات
    • نوآوری
    • هوش مصنوعی
  • فرهنگی
    • سینما
    • کتاب و ادبیات
    • موسیقی
  • ورزشی
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
آرسینه
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
صفحه اصلی فرهنگی کتاب و ادبیات

آواز غم «هوشنگ ابتهاج» در من کسی پیوسته می گرید

آرسینه توسط آرسینه
18 , اسفند , 1403
مدت زمان مطالعه: 1 دقیقه
هوشنگ ابتهاج
14
بازدیدها
Share on FacebookShare on Twitter

آواز غم : هوشنگ ابتهاج (تاسیان)

در من کسی پیوسته می گرید

این من که از گهواره با من بود

این من که با من

تا گور همراه است

دردی ست چون خنجر

یا خنجری چون درد

همزاد ِ خون در دل

ابری ست بارانی

ابری که گویی گریه های قرن ها را در گلو دارد

ابری که در من

یکریز می بارد

شب های بارانی

او با صدای گریه اش غمناک می خواند

رودی ست بی آغاز و بی انجام

با های های گریه اش در بی کران ِ دشت می راند

پیری حکایت گوست

کز کودکی با خود مرا می برُد

در باغ های مردمی گریان

اما چه باغی ؟ دوزخی کانجا

هر دم گلی نشکفته می پژمرد

مرغی ست خونین بال

کز زیر ِ پر چشمش

اندوهناک ِ سنگباران هاست

او در هوای مهربانی بال می آراست

– کی مهربانی باز خواهد گشت ؟

– نه ، مهربانی

آغاز خواهد گشت

از عهد ِ آدم

تا من که هر دم

غم بر سر ِ غم می گذارم

آن غمگسار ِ غمگساران را به جان خواندیم

وز راه و بی راه

عاشق وش از قرنی به قرنی سوی او راندیم

وان آرزوانگیز ِ عیار

هر روز صبری بیش می خواهد ز عاشق

دیدار را جان پیش می خواهد ز عاشق

وانگه که رویی می نماید

یا چشم و ابرویی پری وار

باز نمی دانند

نقشش نمی خوانند

دل می گریزانند ازو چون وحشتی افتاده در آیینه ی تار !

هرگز نیامد بر زبانم حرف ِ نادلخواه

اما چه گفتم ؟ هر چه گفتم ، آه

پای سخن لنگ است و دست واژه کوتاه است

از من به من فرسنگ ها راه است

خاموشم اما

دارم به آواز ِ غم خود می دهم گوش

وقتی کسی آواز می خواند

خاموش باید بود

غم داستانی تازه سر کرده ست

اینجا سراپا گوش باید بود :

– درد از نهاد ِ آدمیزاد است !

آن پیر ِ شیرین کار ِ تلخ اندیش

حق گفت ، آری آدمی در عالم ِ خاکی نمی آید به دست ، اما

این بندی ِ آز و نیاز ِ خویش

هرگز تواند ساخت آیا عالمی دیگر ؟

یا آدمی دیگر ؟ …

– ای غم ! رها کن قصه ی خون بار !

چون دشنه در دل می نشیند این سخن اما

من دیده ام بسیار مردانی که خود میزان ِ شأن ِ آدمی بودند

وز کبریای روح برمیزان ِ شأن ِ آدمی بسیار افزودند

– آری چنین بودند

آن زنده اندیشان که دست ِ مرگ را بر گردن ِ خود شاخ ِ گل کردند

و مرگ را از پرتگاه ِ نیستی تا هستی ِ جاوید پُل کردند

– ای غم ! تو با این کاروان ِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟

دیگر به یاد ِ کس نمی آید

آغاز ِ این راه ِ هراس انگیز

چونان که خواهد رفت از یاد ِ کسان افسانه ی ما نیز !

– با ما و بی ما آن دلاویز ِ کهن زیباست

در راه بودن سرنوشت ِ ماست

روز ِ همایون ِ رسیدن را

پیوسته باید خواست

– ای غم ! نمی دانم

روز ِ رسیدن روزی ِ گام ِ که خواهد بود

اما درین کابوس ِ خون آلود

در پیچ و تاب ِ این شب ِ بن بست

بنگر چه جان های گرامی رفته اند از دست !

دردی ست چون خنجر

یا خنجری چون درد

این من که در من

پیوسته می گرید

در من کسی آهسته می گرید

1/5 - (1 امتیاز)
برچسب ها: شعرهوشنگ ابتهاج

محتوا مشابه

فریدون مشیری
کتاب و ادبیات

تا لب ایوان شما «فریدون مشیری» نرسد دست تمنا چون به دامان شما

تا لب ایوان شما : فریدون مشیری (لحظه ها و احساس) نرسد دست تمنا چون به دامان شما می توان چشم دلی...

توسط آرسینه
19 , اسفند , 1403
فریدون مشیری
کتاب و ادبیات

دردی اگر داری و همدردی نداری «فریدون مشیری» یوسف

یوسف : فریدون مشیری (از دیار آتشی) دردی اگر داریّ و همدردی نداری، با چاه آن را در میان بگذار! با چاه!...

توسط آرسینه
19 , اسفند , 1403
احمد شاملو
کتاب و ادبیات

خاطره «احمد شاملو» شانه‌ات مجابم می‌کند

خاطره : احمد شاملو شب سراسر زنجیر ِ زنجره بود تا سحر، سحرگه به‌ناگاه با قُشَعْریره‌ی درد در لطمه‌ی جان...

توسط آرسینه
19 , اسفند , 1403
هوشنگ ابتهاج
کتاب و ادبیات

نیایش «هوشنگ ابتهاج»

نیایش «هوشنگ ابتهاج» آفتابت که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده‌است، آسمانت که ز خمخانه حافظ قدحی آورده‌است، کوهسارت...

توسط آرسینه
19 , اسفند , 1403
پست‌ بعدی
هوشنگ ابتهاج

میراث «هوشنگ ابتهاج» پدر جان در دل تنگت چه ابری بود

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محبوب‌ترین‌های هفته

  • ترمینال مسافربری غرب تهران

    ترمینال مسافربری غرب تهران: مسیرها و تلفن پایانه آزادی

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • ترمینال‌ مسافربری مشهد: امکانات، مسیرها و خدمات پایانه

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • ترمینال مسافربری اراک: امکانات، مسیرها و تلفن پایانه

    1 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • ترمینال مسافربری ایلام: امکانات، مسیرها و تلفن پایانه

    1 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • ترمینال‌ مسافربری اصفهان: امکانات، مسیرها و خدمات پایانه

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • ترمینال مسافربری اهواز: امکانات، مسیرها و تلفن پایانه

    1 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • ساعت بازی فولاد – شمس آذر | تقابل پایین جدولی ها در اهواز

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • آرسینه
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • تبلیغات

© کپی رایت 2025, کلیه حقوق محفوظ است آرسینه | Arsine | مجله خبری با نگاهی نو

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • اقتصادی
  • سیاست
    • ایران
    • آسیا
    • آمریکا
    • اروپا
    • خاورمیانه
  • جامعه
  • حوادث
  • گردشگری
    • حمل‌ و نقل سفر
      • پایانه مسافربری
      • شرکت های هواپیمایی
  • سلامت
    • بیماری‌ها
    • تغذیه و رژیم غذایی
    • روانشناسی
    • دندانپزشکی
  • علم و فناوری
    • فناوری اطلاعات
    • نوآوری
    • هوش مصنوعی
  • فرهنگی
    • سینما
    • کتاب و ادبیات
    • موسیقی
  • ورزشی

© کپی رایت 2025, کلیه حقوق محفوظ است آرسینه | Arsine | مجله خبری با نگاهی نو